از راه فراز آمده با هلهله اسفند وقت است كه از نو بسرايم غزلي چند
در بارش خنياگر باران بنشينم خالي شوم از دغدغه و حيله و ترفند
بيخويش-رها باشم از اين كنج نفسگير با رقص-برون آيم ازين خانه دربند
اسفند فراز آمده تا مشعلي از شعر در سينه ي افسرده ام از نو بفروزند
تا چند توان خورد ز هرحادثه رودست؟ تا چند توان بود به هر فاجعه پابند؟
اسفند خبر ميدهد از رويش نوروز از رويش نوروز خبر ميدهد اسفند
اسفند مگو سايه كش فصل بهار است اين تهمت بيهوده به اين باكره مپسند
اسفند بهاريست در آغوش زمستان چون آتش پنهان شده در جان دماوند
آيينه فرومي چكد از ابر در اين ماه ميرويد از آغوش زمين پونه ي پيوند
اسفند دل انگيزترين حادثه ي سال اسفند طربناك ترين ماه خداوند
اسفند مرا عيدي و اسفند مرا عيد اسفند مرا شربت و اسفند مرا قند
اسفند فريباست مبادا بخورد چشم تا چشم بدش كور شود-دود كن اسفند
اسفند مرا ميدهد از خويش رهايي اسفند رها ميكندم از زن و فرزند
اين ماه مرا وعده نبايد به كسي داد اين ماه ندارم خبر از چون و چه و چند
اين ماه ندارم هنر توبه و پرهيز اين ماه ندارد اثري در دل من پند
از نغمه ي خيام نشابور پر از شور با زمزمه ي خواجه ي شيراز،سرم بند
اين ماه من و سير در آفاق طبيعت اين ماه من و من ، من و آزادي و لبخند
اين ماه چه ماهيست كه شفافم و روشن؟ اين ماه چه ماهيست كه خوشحالم و خرسند؟
گفتند كه دوران قصيده سپري شد ما را خبري نيست از اين قصه كه گفتند
ما حوصله ي توبه از اين شيوه نداريم ما دل نتوانيم از اين زمزمه بركند
من كه از اين شعر خيلي خوشم مياد, اميدوارم مورد پسند شما نيز قرار گرفته باشد.
برچسبها : شعراسفند, شعر اسفند, شعر امیری اسفندقه, شعر اسفند امیری اسفندقه, قصیده واره ی اسفند,